نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
مردي طوطي‌اي خريد و به او اجازه داد تا به هر جاي خانه که مي‌خواهد، برود. طوطي که کاملاً دست‌آموز و رام بود، روزي روي سَربخاري پريد، همان‌جا نشست و با لحن دلنشيني شروع به پرچانگي کرد. گربه‌ي خانگي که از زير چشم او را مي‌پاييد از او پرسيد کيست و از کجا مي‌آيد. طوطي گفت که آقاي خانه او را تازه خريده است. گربه گفت: «عجيب است که جانور ياوه‌سرا و تازه‌واردي چون تو اين‌همه سر و صدا راه مي‌اندازد و کسي خم به ابرو نمي‌آورد؛ امّا من که در اين خانه به‌دنيا آمده‌ام حق ندارم حتّي ميوميو کنم! اگر هم ميوميويي کنم اهل خانه عصباني مي‌شوند و دنبالم مي‌کنند.»
طوطي گفت: «آه بانوي خانه! به شما توصيه مي‌کنم تا مي‌توانيد از اين جا فاصله بگيريد. مي‌بينيد که بين ما خيلي فرق است. اهل اين خانه از صداي من، خلاف صداي شما، به هيچ‌وجه ناراحت نمي‌شوند.»
اين حکايت منتقدان بدخلق و کج‌طبعي را که هميشه در پي يافتن معايب ديگران‌اند، مسخره مي‌کند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم